#جستار
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۱۲/۱۰
  • تعداد بازدید: ۱۰۸

#جستار

#جستار_بخوانیم

در آن خانه ی قدیمی، جایی که هر گوشه اش حکایت از داستانی داشت، صدای قدم هایی به گوش می رسید. صاحب خانه، که لباس هایش را به عجله روی صندلی انداخته بود، اکنون بازگشته بود. او با دست هایی پر از گل های رنگارنگ و خاکی که از باغ چیده بود، وارد شد. نگاهی به بالش انداخت و لبخندی زد؛ خاطرات شب گذشته هنوز در ذهنش تازه بود.

او گل ها را در گلدانی کنار پنجره قرار داد و به سمت فرش رفت. با دقت، بالش را برداشت و فرش را تکان داد. هر تار و پود فرش، داستانی از گذشته های دور را در خود داشت. او با احترام، فرش را صاف کرد و به سمت در باز رفت. نسیم خنکی از باغ وارد شد و او را به بیرون دعوت کرد.

با قدم هایی آهسته، به سمت باغ رفت. درختان سر به فلک کشیده و گل های رنگارنگ، منظره ای زیبا را پیش روی او گسترده بودند. او نفس عمیقی کشید و به یاد آورد که چگونه این باغ را با دستان خود پرورش داده بود. هر گل و گیاه، با هر برگ و شکوفه اش، بخشی از روح او بود.

زندگی در این خانه، با وجود تنهایی اش، پر از زیبایی و شور بود. هر روز، با هر طلوع و غروب، داستانی جدید را رقم می زد. و اکنون، با گل هایی که در دست داشت، داستانی دیگر آغاز می شد.

#لیلا_طاهری نژاد

agent نویسنده: لیلا طاهری نژاد

برچسب ها:
می پسندم (۰) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

درخت بخشنده
درخت بخشنده
#عنوان_کتاب: درخت بخشنده  #نویسنده: شل سیلور استاین #مترجم: رضی هیرمندی    این کتاب یکی از کتاب‌های معروف در دسته‌ی...

رنگ‌ها و رویاها
رنگ‌ها و رویاها
#شعر_بخوانیم    در دنیای خاموشی زبان اشاره سخن می‌گوید   دست‌ها داستان‌ها را با نرمی و دقت می‌سازند   با هر حرکت رنگ‌ها...

به خودت وفادار باش
به خودت وفادار باش
گاهی زندگی را همچون کتابی می‌خوانم که هر صفحه‌اش سرشار از رازهای نهفته است. هر...

دعایی برای آرامش
دعایی برای آرامش
  دعایی برای آرامش    اللهم إني أسألكَ برحمتك التي وسعت كل شيء، وبفضلك الذي لا حدود له،...

ارسال نظر برای «#جستار»

برو بالا