با من حرف بزن
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۰۶/۲۳
  • تعداد بازدید: ۴۰۳

با من حرف بزن

با من حرف بزن! من عاشق دیدن سپیده دم هستم. هر بار با دمیدن مروارید صبح با زمزمه های جویبار و با صدای شیرین تو هم صدا می شوم. می دانم که انتظارم برای تو به زیبایی و روشنایی نور و عشق است و در امتداد زندگی با کوهسارهای بلند هم نوا هستم. زیرا که با من سخن از عشق و راز ابدیت گفته اند. من در امتداد هر شب، در تپش ستاره ها و بارانِ مهتاب، چشم انتظار دیدن صورت زیبای چون قرص مهتاب تو هستم. دست هایت نورانی و روشن است و منتظرم تا دست هایم را لمس کنی و من آن ها را خالصانه ببوسم. مرا بنگر من اینجا با تپش ستاره های شب و درخشش مهتاب همراهم! در بارش باران ماه، با تو هم صدایم. با رویش گل های سرخ و زیبا می رویم و خندانم و با روز روشن و نمایانم من با کوهسارهای بلند و زیبای زندگی، همرازم و می دانم راز زیبایی دریای بیکران را! و می دانم راز مهربانی ها را. چون من عاشق تو هستم و به غیر از تو به هیچکس رو نمی زنم. هم نفسم، با گونه های طلایی مهتاب در ابتدای این شب های طولانی و مثل هر شب باز تو را صدا می کنم و با تو راز شادی، مهربانی و زیبایی ها را می خوانم و درختان سرو بلند با من هم صدا هستند. پس با من حرف بزن، ای که تمام آرزوهای من تو هستی!

#لیلا_طاهری_نژاد

agent نویسنده: لیلا طاهری نژاد

می پسندم (۵) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

داستان سایه‌های قلب
داستان سایه‌های قلب
در شهر کوچکی به نام "آرام‌شهر"، زندگی زنی به نام "نرگس" جریان داشت. نرگس زنی...

شعر سکوت و سادگی
شعر سکوت و سادگی
اینجا مردمانش ساده‌اند!   قلبم از درد می‌نالد،   قاب‌های نور باید افراشت؛   زندگی را،   عشق را،    در دل  باید جستجو کرد  در نگاهی...

معرفی کتاب/ کنترل ذهن
معرفی کتاب/ کنترل ذهن
#معرفی_کتاب کنترل_ذهن #خوزه_سیلوا #ترجمه_مجید_پزشکی #انتشارات_نسل_نواندیش   #هیچ اتفاقی در دنیای بیرون نمی‌افتد، مگر اینکه اول در ذهن رخ داده باشد. برای...

دلنوشته طبیعت
دلنوشته طبیعت
در دل طبیعت، جایی که نسیم با برگ‌ها نجوا می‌کند و آفتاب به آرامی بر...

ارسال نظر برای «با من حرف بزن »

برو بالا